بزار دستت رو ببوسم
پسرکی با خلق و خوی جدید
شیرین زبونی های شازده
دوست دارم زندگی رو
این ترانه ای که داره پخش میشه شدیدا مورد علاقه پسری واقع شده کل شعرش رو حفظ کرده هر روز صبح قبل از بیرون اومدن ماشین از پارکینگ این موزیک play میشه و تا رسیدن به مدرسه پسری پر انرژی همخوانی میکنه حس خیلی خوبیه شنیدن این موزیک وقتی داری از کنار درخت های بلند با برگهای قرمز و طلایی رد میشی در حالی که اشعه های تازه جون گرفته ی خورشید دارن سعی میکنن از لا به لای اون برگ ها بگذرن و به صورتت پاشیده بشن *خدایا ممنونم که همچین شازده ی خوش ذوق و با احساسی بهم هدیه دادی* هر چی که تو زمین و آسمونه بهم انگیزه میده ...
نویسنده :
مامانی
10:15
مهر یکهزار و سیصد و نود و دو
2 مهر
کلاس اول
من عاشق سوال پرسیدن شازده ام
*از خونه مامان بزرگ یه مقدار رزماری و بادیان پودر شده آورده بودم ، هر کدوم داخل یه نایلون کوچیک بود . شما با ذوق برشون داشتی میگی وای مامانی خاک کربلاست؟! *داشتم پرسپکتیو تمرین میکردم (ترکیب حجم بود) طرحم شبیه به مسجد شد ولی بیشتر حالت مکعب داشت ، شما به محض اینکه چشمت خورد به طرحم میگی اِ خونه ی خدا !! گفتم به نظر خودم هم شبیه مسجده ، میگی نه مامان خونه خداست! گفتم ولی خونه خدا نیست . گفتی: _ خدا مرده اونجا دفنش کردن _ نه مامانی خدا هیچ وقت نمیمیره _ پس اونجا زندگی میکنه _ نه _ پس کجاست _ همه جا توی ذهن و فکر ما، خدا مثل ما آدم ها موجود نیست دیده نمیشه _ پس چجوری فهمیدن که خدا هس...