محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

شازده کوچولو فرمانروای قلب من

بهانه من برای زنده بودن

1390/3/30 0:23
نویسنده : مامانی
384 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به پسر عزیز و دوست داشتنی من

عزیز دلم ، همدم و همراه من ، الهی قربونت برم که این روزها حسابی اذیت میشی

آخه مامانی خیلی سرش شلوغه  ، هرچند خیلی سعی میکنم که برات کم نگذارم ولی

باز هم یه ساعتهایی خیلی خسته میشم و دیگه انرژی برام نمی مونه

من همیشه سعی کردم جواب همه حرفها و سوالاتت رو بدم واین باعث شده که شما

عادت کنی که وقتی صدام میکنی همون اولش بگم بله و تمام توجهم رو معطوف کنم بهت

 و حالا وقتی کار دارم یا مشغوله درسم همه اش میگی مامانی خواهش میکنم فقط یه کار کوچولو

بعد انگشت ناز و کوچمولوتو نشونم میدی و میگی کارم همین قدره

الهی بمیرم برات که این چند روز تمام سعی خودت رو کردی که خوب بفهمی و خوب

درک کنی ، دیشب وقتی رفتی توی رختخوابت من مشغوله درس خوندن بودم و بی نهایت

خسته و افسرده ، شما هم هی میگفتی مامانی خوابم نمیاد  تلویزیون رو که خاموش کردی

میگی برنامه هم نداره خودت هم که هی  میگی درس داری پس من چکار کنم؟

من هم گفتم: برو یه کتاب بردار ببر توی رختخوابت بخون .

با یه لحن تمسخر آمیزی گفتی : من ، کتاب بخونم ؟

گفتم : ببخشید ، بگیر تماشا کن .

و شما در نهایتش گفتی : اصلا مامانی بگیر درست رو بخون.

خیلی دلم برات سوخت و خیلی از دست خودم ناراحت شدم

عزیزکم از وقتی رفتم دانشگاه همه اش وجدان درد دارم که اینطوری از وقت تو میزنم

هر چند میدونم این منطقی نیست ، قرار نیست  مامانها هیچ زمانی رو به خودشون اختصاص ندن

ولی خب از اونجایی که بابایی نیست و من باید به جای اون هم برات وقت بگذارم یه مقدار

بهم فشار میاد و این باعث ناراحتیم و کاهش جزیی از توجهم به شما میشه

ولی ازت ممنونم پسرم made by Laie ممنون که با دل کوچولوت با من همدردی میکنی 

دیشب پای تلفن به بابات گفتم : بدجوری خسته ام دارم کم میارم ، تو که مثل همیشه حواست

به حرفهای من بود یهویی من رو محکم بغل کردی و گفتی : غصه نخور مامانی تو قوی هستی.

و باور کن من با حرفهای تو ، لبخند تو و بوسه های بی امان و پی در پی تو انرژی میگیرم

عاشقانه میپرستمت و دوستت دارم : 

                                        بهانه من برای زنده بودن  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

ملی
30 خرداد 90 1:46
امیدوارم که پسره گلت همیشه برات زنده باشه و باباییش هم بزودی برگرده ، این روزهای سخت که تموم بشه مامان گله شازدمون براش سنگه تموم میذاره .


قربونت برم عزیزم
ان شاالله ،
ممنون که بهم قوت قلب میدی گلم .
بوووووووووس
مامان امیرعلی
30 خرداد 90 13:02
سلا پسر نازی داری امیدوارم همیشه در کنار هم شاد شاد شاد باشید.


ممنون عزیزم
مامان فرشته
30 خرداد 90 13:19
ای جانممممممم قربونش برم که برای خودش مردی شده
آفرین عزیزم که مواظب مامانی هستی
بوسسسسسسسسسس


خواهش میکنم خاله جونم ،
خاله یه وقت کاری داشتی تعارف نکن ما در خدمتیم
چاکر خاله و آبجیمون هستیمن.
مریم
30 خرداد 90 13:44
سلام مامانی خوبین عزیزم
گل پسرمون خوبه؟
مرسی که به ما سر زدین و مارا قابل دونستین
منم امیدوارم هر چه زودتر امتحانات تموم بشه و وقت بیشتری برای برای پسر خوشگل بزارین.
موفق باشین


سلام دوست عزیم
خوبیم ممنون
خواهش میکنم عزیزم ، دختر گلتون رو از طرف من ببوسین
مامان حسین
30 خرداد 90 15:26
افرین به محمد رضا جون
خانومی تو به فکر درسات باش.عوضش برای اینده پسر گلت خوب میشه


ممنون عزیزم
مامان ماهان
31 خرداد 90 17:45
عزیزم اینقدر قشنگ نوشتی اشکم در اومد
چه پسر با احساس و مهربونی داری خدا حفظش کنه خوشحالم که همسرت داره بر میگرده چشمت روشن


سلام گلم
ممنونم ، خدا همه بچه ها رو در پناه خودش نگه داره ،
سلامت باشید.