بهانه من برای زنده بودن
سلام به پسر عزیز و دوست داشتنی من
عزیز دلم ، همدم و همراه من ، الهی قربونت برم که این روزها حسابی اذیت میشی
آخه مامانی خیلی سرش شلوغه ، هرچند خیلی سعی میکنم که برات کم نگذارم ولی
باز هم یه ساعتهایی خیلی خسته میشم و دیگه انرژی برام نمی مونه
من همیشه سعی کردم جواب همه حرفها و سوالاتت رو بدم واین باعث شده که شما
عادت کنی که وقتی صدام میکنی همون اولش بگم بله و تمام توجهم رو معطوف کنم بهت
و حالا وقتی کار دارم یا مشغوله درسم همه اش میگی مامانی خواهش میکنم فقط یه کار کوچولو
بعد انگشت ناز و کوچمولوتو نشونم میدی و میگی کارم همین قدره
الهی بمیرم برات که این چند روز تمام سعی خودت رو کردی که خوب بفهمی و خوب
درک کنی ، دیشب وقتی رفتی توی رختخوابت من مشغوله درس خوندن بودم و بی نهایت
خسته و افسرده ، شما هم هی میگفتی مامانی خوابم نمیاد تلویزیون رو که خاموش کردی
میگی برنامه هم نداره خودت هم که هی میگی درس داری پس من چکار کنم؟
من هم گفتم: برو یه کتاب بردار ببر توی رختخوابت بخون .
با یه لحن تمسخر آمیزی گفتی : من ، کتاب بخونم ؟
گفتم : ببخشید ، بگیر تماشا کن .
و شما در نهایتش گفتی : اصلا مامانی بگیر درست رو بخون.
خیلی دلم برات سوخت و خیلی از دست خودم ناراحت شدم
عزیزکم از وقتی رفتم دانشگاه همه اش وجدان درد دارم که اینطوری از وقت تو میزنم
هر چند میدونم این منطقی نیست ، قرار نیست مامانها هیچ زمانی رو به خودشون اختصاص ندن
ولی خب از اونجایی که بابایی نیست و من باید به جای اون هم برات وقت بگذارم یه مقدار
بهم فشار میاد و این باعث ناراحتیم و کاهش جزیی از توجهم به شما میشه
ولی ازت ممنونم پسرم ممنون که با دل کوچولوت با من همدردی میکنی
دیشب پای تلفن به بابات گفتم : بدجوری خسته ام دارم کم میارم ، تو که مثل همیشه حواست
به حرفهای من بود یهویی من رو محکم بغل کردی و گفتی : غصه نخور مامانی تو قوی هستی.
و باور کن من با حرفهای تو ، لبخند تو و بوسه های بی امان و پی در پی تو انرژی میگیرم
عاشقانه میپرستمت و دوستت دارم :
بهانه من برای زنده بودن