و امروز
سلام محمدرضای نازم
اولین خبر امروز:
تولد گیسوجون
هوووووووووووررررررررررررررررررررررررررااااااااااااااااااا
ان شاالله که گیسو و سمای نازم هر دو سلامت باشند.
و اما روزانه های مامان و پسر مثل گلش
بالاخره دیشب کار اتاق من هم تموم شد ، البته با کمک شما پسر مهربون من
هر چند توی شیرین زبون اینقدر سرم منت میگذاشتی (کلی کلمات قلمبه تحویلم میدادی
من هم با این بلبل زبونیها خستگیم در میرفت)
یه وقتهایی یه چیزایی توی تلویزیون یاد میگیری و به کار میبری من بیچاره باید کلی فکر کنم که منظورت
چیه ، دیروز هر کاری ازت میخواستم انجام بدی میگفتی : مامان مگه من همکارتم؟؟؟؟؟؟؟؟
چند باری گفتی تا فهمیدم منظورت بلا نسبت حماله......(یه جورایی به منم توهین شد)
ای وروجک مگه مجبوری از این حرفها بزنی ، بهت گفتم حرف بدیه و طبق معمول گفتی:
برام توضیح بده چرا بده .
هر وقت زیر لب چیزی میگم ازم میخوای دوباره تکرارش کنم وقتی میگم:
هیچی ولش کن میگی: خواهش میکنم بگو میخوام بدونم چی میگی میخوام بفهمم اصلا برام
توضیح بده متوجه میشم...
قربونت برم من
برای همه چی توضیح میخوای ، خدا رو شکر که مامان پرحرفی داری که عاشق حرف زدن و توضیحاته
وگرنه کلی سوال بی جواب برات میموند
راستییییییییییییییییییییییییییییییییی
برای پسری کلاس شنا پیدا کردم ، یه استخر نزدیکه خونمون حالا شنبه برم جاشو ببین
محمدرضای نازم شما با اینکه عاشق استخر رفتنی ولی به محض اینکه دیدی رفتن به کلاس
داره جدی میشه سعی کردی بهونه هایی ردیف کنی برام (مستقیم نگفتی نمیرم
ولی برای رفتن و جداییمون استرس پیدا کردی)
من رو ببخش
همه ش تقصیر منه(بابایی شما این قسمت رو نخون بعدا یقه مون رو بگیری)
من همیشه سعی کردم همه خلاء هایی که داری رو پر کنم ، همه نیازهاتو توی خونه برطرف
می کنم ، خودم مثل یه بچه همبازیتم و ..................
ولی خب تمام سعی ام رو میکنم پا رو دلم بگذارم و تو رو مستقل کنم
ان شاالله
برنامه امروز تکوندن اتاق شماست که میدونم حسابی بهت خوش میگذره
تصمیم گرفتم حجم زیادی از اسباب بازیهاتو ببرم خونه مانا و براتون اتاق بازی درست کنم
میخوام سبک چیدمان اتاقت رو کلا عوض کنم
تازه قراره کلی با هم نجاری کنیم
وای که چقدر لذت بخشه
کار کردن من یه ایراد بزرگ داره و اینه که من 1000تا کار رو همزمان میخوام انجام بدم
و از اونجایی که برای هر چیزی کلی باید فکر کنم و نقشه بریزم به سلامتی اتاق شما یک هفته ای
ما رو سرگرم خواهد کرد (این هم مضرات مامان تنبل)
حالا یه کم برای همسری عزیزم:
بابایی ، چون همش یادم میره اینجا مینویسم که بخونی :مانا(مامانم) برات یه گلدون محبوب شب
خریده گذاشتم روی تراس ، میدونست عاشق این گل و عطرشی .
هرچند میدونم این جا هم وقت نمیکنی بیای و بخونی
اینترنتتون که یکی بود یکی نبوده (توی کربلا همینش هم غنیمته)
...................................................................
محمدرضاجون بابات خیلی زحمت میکشه ، بین این همه مردهایی که تا حالا دیدم اون دومین
نفریه که تا این حد با وجدان با مسئولیت و با عشق کار میکنه (اولیش باباشه)
فکرشو بکن توی اون آب و هوا ، دوری از خانواده دوری از تو که توی دنیا براش عزیزترینی
و با اون همه فشار کاری از صبح تا غروب کارگاه ، شبها هم کار حرم.......
خدای مهربونم مرد من رو در پناه خودت حفظ کن.
امام حسین ،
همسری داره با تمام وجودش به شما خدمت میکنه پس آقای من خودت مواظبش باش
خدا پشت و پناه همه بر و بچه های پروژه های کربلا باشه .
آمین