محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

شازده کوچولو فرمانروای قلب من

و امروز

1390/4/31 18:40
نویسنده : مامانی
323 بازدید
اشتراک گذاری

                          

زیبازیبازیبازیبا

 

سلام محمدرضای نازم

اولین خبر امروز:

تولد گیسوجونزیبا

هوووووووووووررررررررررررررررررررررررررااااااااااااااااااا

 

ان شاالله که گیسو و سمای نازم هر دو سلامت باشند.

 

زیبا

 

و اما روزانه های مامان و پسر مثل گلش

connie_feedbaby.gif

بالاخره دیشب کار اتاق من هم تموم شد ، البته با کمک شما پسر مهربون من

هر چند توی شیرین زبون اینقدر سرم منت میگذاشتی (کلی کلمات قلمبه تحویلم میدادی

من هم با این بلبل زبونیها خستگیم در میرفت)

یه وقتهایی یه چیزایی توی تلویزیون یاد میگیری و به کار میبری من بیچاره باید کلی فکر کنم که منظورت

چیه ، دیروز هر کاری ازت میخواستم انجام بدی میگفتی : مامان مگه من همکارتم؟؟؟؟؟؟؟؟ز

چند باری گفتی تا فهمیدم منظورت بلا نسبت حماله......(یه جورایی به منم توهین شد)ز

ای وروجک مگه مجبوری از این حرفها بزنی ، بهت گفتم حرف بدیه و طبق معمول گفتی:

برام توضیح بده چرا بده . ز

هر وقت زیر لب چیزی میگم ازم میخوای دوباره تکرارش کنم وقتی میگم:

هیچی ولش کن میگی: خواهش میکنم بگو میخوام بدونم چی میگی میخوام بفهمم اصلا برام

توضیح بده متوجه میشم...ز

قربونت برم من

برای همه چی توضیح میخوای ، خدا رو شکر که مامان پرحرفی داری که عاشق حرف زدن و توضیحاته

وگرنه کلی سوال بی جواب برات میموندز

 

راستییییییییییییییییییییییییییییییییی

زیبا

برای پسری کلاس شنا پیدا کردم ، یه استخر نزدیکه خونمون حالا شنبه برم جاشو ببین

محمدرضای نازم شما با اینکه عاشق استخر رفتنی ولی به محض اینکه دیدی رفتن به کلاس

داره جدی میشه سعی کردی بهونه هایی ردیف کنی برام (مستقیم نگفتی نمیرم

ولی برای رفتن و جداییمون استرس پیدا کردی)

من رو ببخش زیبا

همه ش تقصیر منه(بابایی شما این قسمت رو نخون بعدا یقه مون رو بگیری)

من همیشه سعی کردم همه خلاء هایی که داری رو پر کنم ، همه نیازهاتو توی خونه برطرف

می کنم ، خودم مثل یه بچه همبازیتم و ..................

ولی خب تمام سعی ام رو میکنم پا رو دلم بگذارم و تو رو مستقل کنم زیبا

ان شاالله

برنامه امروز تکوندن اتاق شماست که میدونم حسابی بهت خوش میگذره ز

تصمیم گرفتم حجم زیادی از اسباب بازیهاتو ببرم خونه مانا و براتون اتاق بازی درست کنم

میخوام سبک چیدمان اتاقت رو کلا عوض کنم

تازه قراره کلی با هم نجاری کنیم

وای که چقدر لذت بخشه 

کار کردن من یه ایراد بزرگ داره و اینه که من 1000تا کار رو همزمان میخوام انجام بدمز

و از اونجایی که برای هر چیزی کلی باید فکر کنم و نقشه بریزم به سلامتی اتاق شما یک هفته ای

ما رو سرگرم خواهد کرد (این هم مضرات مامان تنبل)

زیبا

حالا یه کم برای همسری عزیزم:

بابایی ، چون همش یادم میره اینجا مینویسم که بخونی :مانا(مامانم) برات یه گلدون محبوب شب

خریده گذاشتم روی تراس ، میدونست عاشق این گل و عطرشی .زیبا

هرچند میدونم این جا هم وقت نمیکنی بیای و بخونی

اینترنتتون که یکی بود یکی نبوده (توی کربلا همینش هم غنیمته)

...................................................................

محمدرضاجون بابات خیلی زحمت میکشه ، بین این همه مردهایی که تا حالا دیدم اون دومین

نفریه که تا این حد با وجدان با مسئولیت و با عشق کار میکنه (اولیش باباشه)زیبا

فکرشو بکن توی اون آب و هوا ، دوری از خانواده دوری از تو که توی دنیا براش عزیزترینی

و با اون همه فشار کاری از صبح تا غروب کارگاه ، شبها هم کار حرم.......زیبا

خدای مهربونم مرد من رو در پناه خودت حفظ کن.

 

 امام حسین ،

همسری داره با تمام وجودش به شما خدمت میکنه پس آقای من خودت مواظبش باش

خدا پشت و پناه همه بر و بچه های پروژه های کربلا باشه .   زیبا  

                                                 آمین

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

ملی
31 تیر 90 16:18
فدای اون کلماته قلمبه اش که نشونه هوشه بالاشه ( بزنم به تخته ) حتمان استخر بنویسش و بهش یاد بده که استقلال لازمه زندگیه مامانه مهربون .
خوش به حاله محمد جونم با این مامانه ماهش


سلام عزییییییزم
چشم قربان حتما
شما خیلی لطف دارید
بوووووووووووووووووووووووووس
محمدحسین عشق جاودان
31 تیر 90 17:08
سلام عزيزم .خوبين .از خبر خوبت ممنونم .من امروز پست سماجونم رو خوندم و اينکه همش فکرم مشغوله از کجا فهميدي که زايمان کرده و گيسوجون به دنيا اومده ؟؟؟؟؟؟؟ خدا رو شکر که سما جونم مامان شد .الهي هميشه خوش خبر باشي .پسر قشنگ منو ببوس برام از باباي محمدرضا جون بخواي براي من دعا کنه تا مشکلاتي که ته دلم رو يه جورايي ... مي کنه حل بشه .ممنون ميشم ازت گلم .بهترين ها روبرات آرزو دارم و مي بوسمت راستي منتظر عکساي هنرمندي شما در اتاق پسر گلتون هستم


سلام دوست مهربونم
خواهش میکنم .
چشم عزیزم پیغامتون رو به همسری میرسونم اون هم که کاره ای نیست فقط پیغام رسانه ان شاالله که هر حاجتی داری برآورده بشه.
ممنونم از محبتت
حتما وقتی کارم تموم شد عکسهاشو براتون میگذارم
بوووووووووووووس
مامان هانیه سادات
31 تیر 90 19:53
سلام. ممنون که به وب هانیه سر زدی. ماشاالله پسر باهوشی داری.
دعا کن هانیه جونم خوب خوب بشه.خیلی غصه شو میخورم. آخه بچه ها گناه دارن. فرشته ان.
انشاالله همسر مهربونت به سلامت برگرده پیش شما
التماس دعا


سلام عزیزم
من هم از لطف و حضورتون ممنونم
ان شاالله دختر نازنینتون مشکلش بر طرف بشه و همیشه سالم و شاداب باشه.
محتاج دعاییم
بابا محسن
1 مرداد 90 8:08
خدا این بابای مهربون و زحمتکش را حفظ کنه . من که طاقت دوری از خانواده را ندارم ...واقعا سخته در مورد مستقل بودن شازده کوچولو 100% موافقم . بزرگترین خدمت پدر و مادر همینه که فرزندشون جوری بزرگ بشه که بتونه روی پای خودش بایسته ... آفرین بر شما



ممنون از لطفتون
محمد گیان
1 مرداد 90 15:43
سلام به خاله و رفیق با هوش و شیرن زبون خودم خوبین


سلام محمد جان ، خوبیم عزیزم
ممنون از لطفت
مریم
3 مرداد 90 12:41
سلام خانومی خسته نباشین
چقدر شما کار میکنین
راستی حتما عکس بذار از اتاق این شازده پسر خوشحال میشیم
بعدم خدا قوت بده بهتون که هم مسئولیت مادری و هم مسئولیت پدری را بر عهده دارین
آفرین بر شما
خدا همسرتونو براتون نگهداره


سلام مریم جون
راستش من کلا در حال جا به جایی ام
ممنون از لطفت عزیزم
مامان ماهان
4 مرداد 90 0:06
دوست خوبم ممنونم که تو وبت از من یاد کردی
واقعا با دیدن کامنتهای خوبت دلداریم دادی
و باعث شدین که بتونم روحیه ام رو بدست بیارم گرچه یه کم سخته ولی چاره ای نیست ممنونم ....ممنونم


عزیز دلم
من که کاری نکردم ، خدا رحمت کنه پدر عزیزت رو و به شما و خانواده ات صبر عطا کنه ، مواظب ماهان جونم باش
بچه ها حساسن همه احساساتت رو درک میکنه مراقب باش آسیب نبینه ، به هر حال درسته که غم بزرگیه ولی نسبت به پسر و همسرت مسئولی عزیزم .
موفق باشی عزیزم.