محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

شازده کوچولو فرمانروای قلب من

از دست خودم ناراحتم

1390/5/30 19:03
نویسنده : مامانی
626 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر کوچولوی من.

راستش امروز از دستت دلخورم ، البته بیشتر از دست خودم ناراحتم.

مطمئنا وقتی پدر و مادری از رفتار بچه شون ناراضی میشن باید در خودشون به دنبال علت باشند

مثل من ، احساس میکنم زیادی بهت حق انتخاب دادم .... راستش توی خونه خیلی روی حرف من

حرف نمیزنی مثلا همین یک ساعت قبل رفتی توی آشپزخونه سراغ کشوی خوراکیهای خودت

صدات کردم گفتم : محمدرضا اجازه گرفتی ؟ و تو برگشتی توی حال و زمانی که گفتم الان نباید

خوراکی برداری یه کوچولو دلت گرفت ولی گفتی باشه و رفتی... یا اینکه میخواستی برای

خودت سی دی بزاری ببینی که باز هم وقتی مخالفت کردم گذاشتی سرجاش

ولی بیرون خیلی حریفت نمیشم.

البته این رو هم بگم الانها بیشتر باهات مخالفت میکنم و وقتی دلیلی میخوای برات خیلی

توضیح نمیدم ، دلم برات میسوزه ولی مجبورم ، احساس میکنم تازه داری این رو لمس میکنی

که کوچیکی و باید از بزرگتر تبعیت کنی .

نمیدونم کارم درسته یا نه ، اصلا بهت زور نمیگم ولی با آرامش هم که هست حرف خودم رو

میزنم .

امروز هم حاضر نشدی بری توی سالن اصلی(ژیمناستیک) و کنار من موندی .

برای اینکه دل من رو بدست بیاری مدام جلوی آینه ای که اونجا بود پشتک میزدی و

حرکاتی انجام میدادی که بگی من خودم بلدم....

خدائیش حقم داری ، آخه بعضی از بچه ها که راحت نمیرفتن توی کلاس همراه باباهاشون

میان و پدرها هم خودشون کلی انرژی میزارن و اکتیو بازی در میارن تا بچه هاشون

خجالت رو کنار بزارن ، همه ش فکر میکنم اگه یکی از دائیهات یا حتی عمو بهرام(شوهر عمه ت)

همراهت می اومدن تو دیگه خجالت نمی کشیدی این آقای مربی طفلی رو هم ضایع نمیکردی

راستش حسابی دارم روی رفتارم کار میکنم تا بتونم نقطه ضعفهاتو از بین ببرم.

خدایا خودت کمکم کن.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

ملی
30 مرداد 90 21:18
عزیزم خیلی سخت نگیر همه چیز درست می شه به نظر من نیازی نیست بچه واسه هر چیزه کوچیکی اجازه بگیره که این احساسو نکنه به خاطره کوچیک بودنش باید اطاعت کنه ٰ( البته ببخشید آآآآآآآآآآ )


سلام ملی جونم
آخه محمدرضا هیچ وقت بهش سخت گرفته نشده خیلی راحت اظهار نظر میکنه و عقایدش رو میگه و این توی جامعه دردسر سازه چون اجتماع به اون به چشم یک بچه نگاه میکنه خود من هم دچار مشکل شدم راستش اینجوری بهت بگم من همیشه به اون به چشم یک انسان با حق و حقوق کامل نگاه کردم نه موجودی که زیر دست منه و باید فرمانبردار باشه....نمی دونم.....
پناه بر خدا ، خدا کنه بتونم خوب هدایتش کنم.
مامان زهرا نازنازی
31 مرداد 90 1:50


امیدوارم موفق و پر انرژی باشید


ممنون عزیز دلم.
مامان ماهان
1 شهریور 90 0:36
الهی موفق باشی عزیزم


ممنون دوست مهربونم.
مامان نفس طلایی
1 شهریور 90 1:46
سلام عزیزم نمیدونم اما به نظرم شاید کلاسش و دوست نداره که نمیره ، شاید خجالت کشیدنش یه بهونه یا یه واقعیته که می تونی با یه کلاس دیگه جبرانش کنی راستی من لینکت می کنم


سلام گلم ، ممکنه همینطور باشه ، ممنونم از همراهیت.
شما مدتهاست در لیست دوستان ما هستید عزیزم.
مامان آريا
1 شهریور 90 9:15
سلام عزيزم زياد خودتو ناراحت نكن يه سري حركات و رفتار ها اقتضاء سن بچه است و با بزرگ شدنشون خود به خود حل مي شه ولي در مورد اجازه گرفتن براي يه چيزايي كوچيك مثل همون خوراكي برداشتن دستشو باز بزار و بزار مستقل رفتار كنه اگه بخواي توي هرچيزي ازت اجازه بگيره ديگه متكي به تو مي شه و اراده و استقلال ازش گرفته مي شه بزار براي بعضي چيزها خودش تصميم بگيره


سلام دوست من ، راستش تا حالا سعی میکردم بهترین رفتار رو با محمدرضا داشته باشم ، خدائیش هم تعریف نباشه همه اطرافیانم اون رو از نظر رفتار و درک مسائل کامل تر از بچه های دیگه میدونن فقط نمیدونم چرا این چند وقت زیادی روی حرکاتش حساس شدم ، حق با شماست نباید بهش فشار بیارم ، طفلک بچه ام هم از دستم گرفتار شده.
ممنونم از راهنمائیت عزیزم.
ملی
1 شهریور 90 10:02
قوربونه این مامانه نمونه برم من ، ان شالله که همه چیز خوب پیش بره توکل بر خدا به خودت مطمئن باش و شک نکن
راستی دلم واسه اون اخره شب ها که مونسم می شدی شدیدا تنگ شده


قربونت برم ملی جونم
من هم حسابی دلم تنگ شده ، زمانی که همسری ایران بود هر شب براش تعریف میکردم از تنهائیهامون و این که تا نیمه شب کلی درددل میکردم ، ولی خب الان هم خوشحالم که تنها نیستی و همسر مهربونت کنارته ، همیشه شاد باشی دوست من.
کاکل زری یا ناز پری
1 شهریور 90 12:31
امان از دست نگرانی های مادرانه


آره والله
مامان آناهل
2 شهریور 90 6:12
سلام ماشالله به این پسر ناز و مامان دلسوزش . محمد رضا خیلی وقته که جز دوستای آناهله.


سلام عزیزم ، ممنونم از مهربونیتون
آناهل جان هم از دوستان ما بوده و هست ، با افتخار لینکتون میکنم.
مامان سهند
2 شهریور 90 11:28
سلام عزیز دلم ممنونم که به وبم سر زدید و اظهار لطف کردید. در مورد باباامیر اینکه باید بگم راستش بی برنامه گی هاش یه جورایی خسته ام کرده مخصوصا وقتی آدم سرش شلوغه و مسئولیت مردم هم روی دوششه باید یه جوری برنامه ریزی کنه که کار خوب از کار دربیاد. ولی وقتی بخواد خوب بخوره یا خوب بخوابه و برنامه ریزی خوبی نداشته باشه این جوری مشکل پیش میاد دیگه، خوب بگذریم. عزیزم فکر میکنم شما توی تربیت محمدرضا خیلی موفق هستید راستش منم دوست دارم سهند موجود آروم و متینی بار بیاد در عین حال بتونه خودش گلیم خودش رو از آب دربیاره. اگر راجع به این موضوع راهنماییم کنید خیلی خیلی ازتون ممنون میشم. شما دوست خوبی برای من هستید و خیلی بهتون احساس نزدیکی میکنم. راستش اگر از این نی نی وبلاگ بخوام تشکر کنم فقط بخاطر آشناییم با شماست. این رو جدی میگم


سلام عزیزم
خجالتم نده ، شما خیلی محبت داری گلم.
مطمئنا سهند جون با داشتن شما پدر و مادر فهیم به بهترین شکل تربیت میشه عزیزم ،
من هم به دوستی با شما افتخار میکنم.
موفق باشی عزیزم.