چهره مامانی
گل پسری داره بازی میکنه ، چه بازی ؟! طبق معمول مشغول انواع ماشینهاییه که داره و
اونها هم مدام در حال تصادف و جنگ و یدک کشیدن و........
میگم : پسر من ، شما که ماشین دوست داری برو لگوهاتو بیار و باهاش ماشین درست کن ...
از این پیشنهاد استقبالی نشد .
میگم : پس برو دفتر نقاشیتو بیار یه ماشین هم بزار جلوت و سعی کن از روش نقاشی کنی.
آخه دلم میخواد بتونی نگاهت رو تقویت کنی .
پسری جواب میده : من که نمیتونم مثل این بکشم خبببببببببببببببب .
میگم : حالا که این طوره بیا اصلا قیافه من رو بکش و پسری این شکلی شد
چرا ؟؟ چون به عقیده خودش من رو خنده دار خواهد کشید . ولی خب امان از اون وقتی که
ما مامانها پیله کنیم به کاری ، مگه کوتاه میاییم .
دست از کار کشیدم و نشستم روبروی پسری ، ایشون هم دفتر و مداد آورد و یه بار میخنده
یه بار میگه آخه من چی بکشم خلاصه یکی در میون ریسه میرفت (البته یه وقتهایی هم با
عصبانیت میخندید)
کار شروع شد یه گردی برای صورت و باز هم چون گردیش کج و معوجه ، حالا خوبه
خودش نقاشیش رو آنالیز میکنه . نوبت چشمهاست ، داره عصبانی میشه چونکه از نظر اون
چشم نه گرده و نه یه خط صاف پس سخته ولی مامان تشویقش میکنه و میگه : خوب
به چشم های من نگاه کن ببین چه شکلهایی توشه و گل پسر با دقت محو تماشای
مادر شد و با خودش زمزمه میکنه : یه گردی که یه گردیه دیگه توشه .
و باز هم خدای من پسری میپرسه : مامان خوشت میاد خنده دار شکلتو
میکشم؟
میگم : نه مادر ، اتفاقا این نقاشیت برام خیلی عزیزه
و اما نوبت لبها شد ، باز هم همون داستانها رو داشتیم این بار از پسری خواستم
که انگشتش رو بزاره روی لبهام و روی خطوط لب بکشه تا بتونه فرم لب رو کاملا احساس
کنه ، چه پیشنهاد خوبی چون بعد از اون برای کشیدن بینی و ابروها دیگه پسرم روی صورت
خودش اینکار رو انجام میداد . در آخر هم تصمیم گرفت موهای مامانی رو هم بکشه که
به قول خودش شبیه آقاهای دکتر توی تلویزیون شدی و در پایان کار یهو پسری
خلاصه طراحی چهره مامانی تموم شد و مامان بیصبرانه در انتظار دیدن نتیجه .........
خودم که خیلی ذوق کردم خیلییییییییییییییییییییییییییی
برای اینکه بابایی هم چهره زیبای همسرش رو ببینه هنر دست پسرم رو در ادامه مطلب
میزارم .
بفرمائید :
خدائیش برام لذت بخشه ، اونهایی که بچه دارند کاملا درکم میکنند.
محمدرضای نازم
عاشقتمممممممممممممممم