باز هم بابایی رفت...
سلام عزیزترینم
شما الان توی اتاقت خوابی و کمتر از ده دقیقه ست که بابایی اومد بوست کرد و رفت برای
کربلا . من موندم و پسری که عاشق باباییه . فدای اون دلت بشم که از دیروز شدیدا بیقرار شده
هر لحظه ازم خواهش میکردی که فقط بابایی چند روزه دیگه بمونه ، دیشب هم که گفتی : بابایی
ما هم همراهت میاییم ببینیم خونه کربلامون چه شکلی شده ......
امیدوارم تنبلی نکنم و بتونم وقتت رو به بهترین شکل پر کنم که سرگرم باشی و نبود بابا اذیتت نکنه.
از هفته دیگه امتحانات پایان ترم من شروع میشه ، ان شاالله به خیر و خوشی بگذره برای بعدش
تصمیم دارم چندتا کلاس برات ثبت نام کنم .
فعلا خیلی نوشتنم نمیاد .
باز هم برات مینویسم عشق من
دوستت دارم بی نهاااااااااااااااااااااایتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی