اووووووووووووووم نوش جونتون
چشمتون روشن
جالبه اونجایی که خیلی سرخوش عکس انداختیم هر سه مون خیلی عصبانی ایم میکی که رو اعصابه من باباش هم که بدتر گشنه اش شده بود داشت مخه منو می خورد منم قبلش همچین از خجالته هر دوشون دراومدم منتها ما آدمک بزرگا بلدیم نقاب بزنیم
سلام . وبلاگتون مثل همیشه زیبا و قشنگه . وبلاگ ملیسا خانم با موضوع تولد یکسالگی ملیسا و سی و یکسالگی بابای ملیسا به روز شد . خوشحال میشیم که با اومدنتون و گذاشتن یه دستنوشته به یادگار ، تولد ملیسا جون رو زیباتر و باشکوهتر کنید . منتظرتون هستیم .
فدات بشم می دونم چه درد گندیه این جدایی می دونی دوستم آدم تکلیفش معلوم نیست حالا خدا رو هزاران بار شکر که محمدرضا جونم پسر آقاییه
خدا یه در رو ببنده یکی دیگه باز می کنه