یکه دیگه از اولین ها به همراه لوزه ی پسرم
سلام عزیزترینم
محمدرضای شیرین زبون من
دیروز (15 دی 90) شما برای اولین بار همراه غذات سبزی خوردی .
برات خورشت قیمه سیب زمینی درست کرده بودم که خیلیییییی دوست داری
چند پر گشنیز کنار بشقابت گذاشتم و گفتم همراه لقمه هات بخور ، اولش قبول
نمی کردی ولی برات توضیح دادم که شما هر روز که بزرگتر میشی باید غذاهای
مختلف و مواد غذایی جدید رو تجربه کنی و اونها رو به برنامه غذاییت اضافه کنی و
شما هم که اسیییییییییر منطق هستی و قبول کردی ، آفرین عزیز دلم.
از روزی که بهت گفتم باید مراقب غذاهام باشم و غذای چرب و چیلی نخورم
شما شدی آقا بالاسرم و همه حواست به غذا خوردن منه و کافیه دستم به
سمت کره و یا تخم مرغ آب پز بره : مامااااااااااااااااااااااان نخور ، چربیت میره بالاااااا.
الهی من فدای پرستار کوچولوم بشم
راستی دیروز عصر بردمت دکتر ، نزدیک به یک ماهه که شما شبها به محض
اینکه خوابت میبره خروپفت شروع میشه و تا خود صبح راحت و عمیق نمیخوابیدی
طوری بود که برای چند لحظه ایست تنفسی داشتی و من مدام سرت رو
توی بغلم میگرفتم و هی جا به جات میکردم شاید حالتی پیدا کنم که راه گلوت
باز بشه ، البته از اولش اینقدر شدید و ترسناک نبود وگرنه من مامان بیخیالی
نیستم که بخوام یک ماه همچین چیزی رو ندید بگیرم ، پریشب که تا صبح
بالای سرت بودم تمام حواسم پی این بود که دلیلش رو بفهمم ، من عقیده
دارم بهترین پزشک بچه ها مادراشون هستن ، خلاصه بعد از کلی تفکر حدس
زدم که باید لوزه سومت مشکلی داشته برای همین هم در اسرع وقت بردمت
پیش دکترت و اون هم همینکه معاینه ات کرد گفت لوزه سومش از حالت طبیعی
بزرگتر شده و ملتهبه ، دوتا شربت و دوتا قطره داد تا استفاده کنی و گفت اگر
بعد از اتمام دارو باز هم علائمی داشت باید از لوزه اش عکس بگیریم و .......
چیزهای دیگه که دوست ندارم بهش فکر کنم . گفت پرهیز غذایی هم داری
دکتر فقط اسم سس رو فرصت کرد بهت بگه ولی شما دیشب پای تلفن به
همه گفتی من بستنی نباید بخورم ، کرانچی و چی توز و دنت شکلاتی و ...
نباید بخورم .
چقدر خوبه که خودت اینها رو حذف کردی ، البته من مدتهاست چیپس و پفک
برات نمیگیرم ولی دنت یار همیشگیه یخچال ماست.
خلاصه که عزیزم شما الان مرتب داروهات رو استفاده میکنی و کلی هم با مامانی
همکاری داری . دیشب از من خواستی که برات سوپ درست کنم ، از همونها
که چند روز قبل برای اولین بار خورده بودی و من هم با کمال میل اطاعت کردم
و الان در حال آماده شدنه .
دیشب من و بابایی کلی دعا کردیم که با همین داروها مشکلت برطرف بشه و
کار به جاهای دیگه که دکتر گفت کشیده نشه ، ان شاالله خدا همه بچه های
مریض رو شفا بده ، دختر کوچولویی به اسم انار که الان توی بیشتر وبلاگها
در مورد سوختگیه شدیدش نوشته شده هم به زودی به یک وضع مطلوب برسه و
پسر کوچولوی من هم در پناه خدای مهربون سلامت و تندرست باشه.
آمین