خدا رو شکر پسرم سالمه.....
سلام عزیزترینم
امروز سومین امتحانم رو پشت سر گذاشتم( تنظیم شرایط محیطی)
خیلی سخت نبود ولی خب فکر میکنم زیر 18 بشم و این خیلی خوب نیست...
چهارشنبه هم عناصر و جزئیات دارم ، پنج شنبه هم عقد دختر عمه منه(فتانه).
از دیشب بارون میباره و من با صداش آروم میشم ، خیلی دلم براش تنگ شده بود
من دختر اسفندم عاشق سرما ، عاشق بارون و رعد و برق.........
امروز بعد از امتحانم تندی اومدم دنبالت تا بریم پیش دکترت ، هفته قبل گفتم که یه
آزمایش کلی دادی تا چکاپ بشی ، دکترت نتیجه رو دید و شکر خدا گفت که کاملا
سالمی ، از اونجایی که چندروزه آبریزش بینی داری و ....دو تا شربت هم برات داد .
بعد از اون راه افتادیم برای خونه که افتادیم توی ترافیک ، من نمیدونم یه شهر فسقلی
مگه چقدر ماشین داره ( امروز یه خانمی بچه بغل و هن هن کنان اومد توی مطب دکتر
و وقتی شوهرش هم رسید و پیشش نشست خانمه گفت : وااااای چه ترافیکی شده بود
بعله دیگه وقتی هرکسی یه ماشین میندازه زیر پاش همین میشه دیگه ، همه یاد گرفتن
میرن یه ماشین میخرن که پزش رو بیان و البته حرفهای سبک هم میزد که دوست ندارم
بنویسم فحش نمیدادا ولی خیلی ادعای فرهنگ میکرد و من مونده بودم توی این همه
ادب و کمالات و فرهنگش ، حالا من سوئیچ توی دستم بود و مات و مبهوت نگاش میکردم
با حرفهاش به همه توهین کرده بود.........چقدر بعضی ها به خودشون مطمئنن)
خلاصه قسمتی از مسیر رو که باید توی 5 دقیقه طی میکردیم 25 دقیقه ای گذروندیم
پاهام خیلی خسته شده بودن و به دلیل همین خستگیها و کم خوابی دیشب برنامه
رفتن به خونه مانا رو امروز کنسل کردیم و گذاشتیم برای فردا صبح.
فردا حتما باید بریم آخه مانا برای سلامتیه چشمای قشنگت نذر کرده بود و حالا که شکر
خدا چشمات سالم اند باید نذرم رو ادا کنم.
الهی که همه حاجتمندان حاجت روا شوند.
محمدرضای نازنینم بینهایت دوستت دارممممممممممممممممممممممممممم