یه روز جدید
سلام پسر نازم
یه روز جدید و پرکار
اول اینکه صبح با منشی دکترم تماس گرفتم و اون گفت که چون دندونم بیشتر از 10 ساله
عصب کشی شده درآوردنش وقت میبره و باید بخیه بخوره و بعدش هم قالب گیری بشه
برای همین افتاد برای هفته دیگه.
دیگه اینکه قرار شده پاسپورتم رو بفرستم تهران شرکت باباییت که برای ویزامون اقدام کنن.
دیشب با همدیگه اتاقت رو به هم ریخته بودیم و یه کم دکورش رو تغییر دادیم ولی حسابی
ریخته و پاشیده ست و باید هرجوری هست امروز جمعش کنیم .
در ضمن باید کم کم وسایلی که میخواهیم ببریم کربلا رو آماده کنم ، یه لیست بلند بالا از مواد
غذایی گرفتم که باید آماده کنم .
فردا شب عروسی دعوتیم و به خاطر همین باید بریم خونه مانا .
اوضاع گلوی شما هم همچین تعریفی نداره و احتمالا اگه امروز عصر رفتیم خونه مانا به آجان و
داییت میگم ببرنت آمپولت رو بزنن
خب دیگه بهتره برم به کارام برسم وقتی برای غصه خوردن ندارم(دلیلی هم برای این کار ندارم)
دوستت دارم پسر خودرای من