محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

شازده کوچولو فرمانروای قلب من

یه شب سخت.........

1390/11/19 1:30
نویسنده : مامانی
298 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم

 

تمام امروز (به خصوص از بعد از ظهر ) در خدمت تو بودم و بهت رسیدگی میکردم به قول معروف

دست به دست بهت شیر گرم ، چای هل و رنجفیل ، سوپ ، آبٍ گوشتٍ پخته شده در شیشه و....

میدادم و برای هر دفعه ش کلیییییییییییییی بحث میکردیم و من حرص میزدم.............

امروز و امشب سخت بود خیلیییییییییییییییییی

ساعت 11

رفتی توی رختخوابت که بخوابی

صدام کردی که بیااااااا یه سوال ازت دارم، من هم هی گفتم خوب بپرس(توی اتاق کار بودم)

چند باری گفتی و وقتی اومدم توی حال با بغض گفتی :

میدونی داشتم گریه میکردم؟؟

با تعجب پرسیدم چرا؟؟

یهو با گریه شروع کردی به حرف زدن و من بعد از کلییییی زمان متوجه منظورت شدم که

بالشتی که طبقه ی بالا توی تختت هست رو میخوای...............

بغلت کردم و با ناز و نوازش و خنده بردمت بالا و کلی نصیحتت کردم که آدم وقتی کاری

داره حرف میزنه نه اینکه های های گریه کنه.

ولی نمیدونستم این شروع یه شب بده.....

رفتی سر جات

5 دقیقه بعد

مامااااااااااااااااااااااان کارت دارم

من گشنمه نون و پنیر خامه ای میخوام

من هم گفتم این که برای گلوت سفته ، میخوای تخم مرغ آب پز کنم؟؟

حوصله نوشتن همه ش رو ندارم خلاصه بگم:

بعد از 10 دقیقه چونه زدن و اینکه گذاشتم تخم مرغ بپزه اعلام کردی اصلا چیزی نمیخورم

10 دقیقه بعد

ماماااااااااااااااااااااااااااان

من این پارچه(روبالشی) رو نمیخوام بالش توشو میخوام

بحث کردیم....................

قبول کردم........................

وقتی تقریبا درش آوردم

نهههههههههه میخوامششششششششششش

من هم عصبانی بردم گذاشتم کنار سطل آشغال............

و حالا گریهههههههههههههههه

میخوامششششششششششششش

.}  اینها لحضه هایی بود که اول داد منو در آوردی بعدش اشکمو

آرومت کردم

داشت خوابت میبرد اومدم صورتت رو با دستمال تمیز کنم و دیدم داری ریز ریز گریه هم میکنی

گفتم چته

زدی زیر گریه

مثل مردهای بزرگ

زار میزدی

گفتم فدات بشم من تو چته

زار میزدی و با گریه میگفتی نمیدونممممممم ، خودمم نمیدونم چمهههههههه

گفتم بیا بغلم عزیییییییییییزم بیا مثل اون وقتا که کوچولو بودی بغلت کنم و توی خونه راه برم

که خوابت ببره

توی بغلم اینقدر گریه کردی که به هق هق افتادی و با کلییییییییییییییییی نوازش و قربون صدقه

آروم شدی و من راه رفتم و راه رفتم(یه پسرکوچولویه 17 کیلویی با 104-5 سانت قد......)

و این میون هی میگم محمدرضا خواهش میکنم دیگه روی حرف من حرف نزنننننننننننن

ولی کو گوش شنوا............

آخرش با کلی قصه و ادا و قلقلک و بازی خندوندمت و خوابت کردم............

من امشب اعتراف میکنم که توی تربیتت شکست خوردم

مامانها و باباها

تو رو خدا برای بچه هاتون سیاست به خرج بدین

اصلا چه معنی داری واسه کارها با یه فسقلی مشورت بشه

چه معنی داره یه بچه 4 ساله بخواد واسه همه کارهاش خودش تصمیم بگیره

وای خدایا من یه جورایی بیچاره شده ی محبت های زیاده از حد دیگران به محمدرضا هستم

وقتی آب میخواد و من توی آشپزخونه ام و میگه حتما زن عمو شیدا باید بیاد بهم آب بده و

من میگم نه و اونوقت زن عموت با لبخند و در حال نوازشت میگه حالا اینبار اشکالی ندارهههه

و تو لبخند پیروزمندانه برام میزنی

وقتی به مامان بزرگت میگم نباید فلان کار رو بکنه یا فلان خوراکی رو بخوره و اون میگه

حالا ایندفعه اشکالی ندارههههههه و تو باز با چشمان فاتح به من نگاه میکنی.........

.....................................................

............................................

عصبی ام..................................................

تو خیلی خوبی

خیلی میفهمی

قدرت درک بالایی داری

هوشت زیاده

قدرت کلامت بالاست

ولی

به حرف من گوش نمیدیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

من چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این برام یه معضل شده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خسته ام

بهتره برم بخوابم

تا صبح دوبار باید بلند بشم بهت دارو بدم

مدتهاست میخوام برم پیش مشاور مدرسه تون ولی فرصت نمیشه

حتما اینکار رو انجام میدم

خدایا بهم قدرت بده

امروز واقعا پوست کلفتی کردم

دلم میخواد فردا هم مامان قوی باشم(نبینین گریه کردم واقعا در برابر زبونش کم آورده بودم)

خدایا به من صبر بده

صبر بده

صبر

صبوریییییییییییییییییییییییییییییییییی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ملی مامان میکاییل
19 بهمن 90 6:11
قوربونت برم من ، عزیزم
من می فهممت درکت می کنم می دونم
چقدر داری یه تنه سختی می کشی دست تنها بچه داری اونم بچه باهوشی مثل محمد رضا ؛ درس ، دانشگاه ؛ خونه داری
خوب یه آدم حتا اگه کوه هم باشه گاهی از پا در میاد
فدات بشم طاقت بیار مثل همیشه ، تو بهترین مامانی محمد بعدا اینو می فهمه


خدا نکنه خواهر
خیلی دوستت دارم ملاحت جونم
مهربونیات آرومم میکنه
خیلی لطف داری خانمی
چشم ، قول میدم قوی باشم.........