حال و هوای خونه ی ما........
سلام
این روزها خیلی سرم شلوغه
دیروز عصر من و بابایی رفتیم دندونپزشکی و خوشبختانه من فعلا صاحب دندون شدم.
امروز صبح پسری رو بردم دکتر ، دکترش گفت لوزه های محمدرضا به طور طبیعی بزرگه و این به تنهایی
مشکلی نیست ولی اگر عفونتهای مکرر داشته باشه و یا باعث عفونت گوشش بشه و ... اون موقع باید
دنبال راه حل باشیم . شکر خدا در حال حاضر مشکلی نداره. یه سری دارو هم برای احتیاط نوشت که با
خودم ببرم کربلا که اگر خدای ناکرده سرماخوردگی و ... پیش اومد مشکل دارو نداشته باشم. بعد از
دکتر هم رفتیم خرید ، البته محمدرضا به خاطر سردی هوا اجازه نداشت از ماشین پیاده بشه برای همین
هم پدر و پسر توی ماشین بودند و بنده خرید میکردم.
از سوپر مارکت که یه دنیااااااااااااااا چیز میز خریدم که با خودم ببرم بعد هم رفتم کلی ترشی و سبزی
ماست خریدم .
بعد از ظهر قراره من و پسری و بابایی به همراه مامان بزرگش بریم سرویس طلا برای عروسمون بخریم.
من هم باید کاموا بگیرم که توی کربلا حوصله ام سر نره.
این پست کلا شد چی بخریم................
و اما از حال و هوا بگم :
من که دلم داره پر میکشه برای کربلا ولی دلم برای اطرافیانم میسوزه همچین با حصرت بهم نگاه
میکنن ، هر کی بهم میرسه با یه آهی میگه خوش به حالت...............
الهی که قسمت همه آرزومندان بشه. آمین .
باز هم میام و مینویسم.
تا بعد