محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

شازده کوچولو فرمانروای قلب من

شازده کوچولو بدجوری مریضه

سلام پسر قشنگم شازده کوچولوی تبدار من الهی من فدات بشم از دیشب تا حالا شازده کوچولوی من تب شدیدی داره ، امروز عصر یک آمپول پنیسیلین برای اولین بار بهش تزریق شد دیشب تا بعد اذان صبح نشستم کنارش و مدام دستهامو خیس میکردم و صورت نازش رو نوازش میکردم ، همه اش با خودم میگفتم اگه الان علی بود میبردیمش دکتر اگه اون بود خیالم راحت بود دلم قرص بود ولی خب فعلا خودم باید پدر باشم ، پسرکوچولوی من که همه میگن عین برف سفیده الان صورتش سرخ سرخه ، لپاش گل انداخته............... خدایا تو رو به بزرگیت قسم تو رو به عزیزترینهات قسم خدایا هیچ پدر و مادری درد و مریضی بچه اش رو نبینه خدا.................................. ...
21 دی 1391

روز جمعه مادر و پسر

سلام عشقم عمرم نفسم جووووووووووووووووووونم امروز شما تا لنگ ظهر خوابیدی و ساعت 11.5 تازه بساط صبحانه رو چیدیم ، صبحانه چی داشتیم؟؟  کله پاچه به به جای همه علاقه مندان خالی و البته بابایی هم شانس آورد که نبود چون کلا خوشش نمیاد از کله پاچه ولی شما باید مثل خودم بشی هر چند شما هم فقط دوست داری تو آبش نون تیریت کنی و نوش جون کنی چون کلا جویدن گوشت برات سخته و با گوشت مشکل داری ولی همین هم خوبه گلم امروز از ناهار توی خونه ما خبری نیست ، الان منتظرم که برنامه ات تموم بشه و با هم قدم زنان بریم خرید تا برای عصر لازانیا برات درست کنم . دیگه اینکه بابایی ان شاالله تا 10 روز دیگه میاد و شما حسااااابی از تنهایی در میای . ...
8 دی 1391

گراهام بل در مدرسه پسری.......

سلام عشق من اول از همه بگم که امروز رفتم آموزشگاه و کارنامه شما رو گرفتم : Excellent آفرین پسرم بعدش رفتم برای خودم مقوا بگیرم که همونجا تصمیم گرفتم به جای اسباب بازی یه هدیه مناسب با کارهای روزمره ات برات بگیرم چیزی که دوست داشته باشی و مورد نیازت باشه برات یه بسته ماژیک 36 رنگ جنس خوب گرفتم همراه با 4 تا شابلون با شکلهای هندسی متنوع با شک و تردید هدیه رو بهت دادم ترسیدم که مبادا تو ذوقت بخوره ولی وقتی کادو رو بازش کردی اونقدری ذوق کردی که خودم هم تعجب کردم . مهندس کوچولوی من ، عاشق اون پلان زدن هاتم. و اما دیروز که از مدرسه بر میگشتیم پرسیدی مامان میدونی تلفن رو کی اختراع کرده ، آقای ادیسون! گفتم نه مامان ج...
4 دی 1391

شب به گلستان تنها.............

شازده کوچولوی من مرد من عزیز من ممنونم که بهم آرامش میدی لذت میبرم وقتی برام میخونی :     شب به گلستان تنها منتظرت بودم باده ی ناکامی در هجر تو پیمودم منتظرت بودم منتظرت بودم آن شب جانفرسا من بی تو نیاسودم وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم منتظرت بودم منتظرت بودم بودم همه شب دیده به ره تا به سحرگاه گاااااااااه(اینجا رو نمیتونه بکشه تکرار میکنه) نا گه تو پری خنده زنان آمدی از راه راااااااااااه غمها به سر آمد زنگ غم دوران از دل به تو زودم(تنها قسمتی که گل پسری هنوز نتونسته درست بگه "به زدودم ") منتظرت بودم منتظرت بودم............. خیلی سعی میکنی که صدات با آهنگ باشه ولی بیشتر صدات روی شعره و این...
30 آذر 1391

تنت به ناز طبیبان نیاز مباد...........

شازده کوچولوی سرما خورده ی من ای کاش میتونستم کاری کنم که در کوتاهترین زمان ممکن حالت خوب بشه ای کاش میتونستم جلوی این سرفه ها رو بگیرم ، هر چیزی که مناسبه به خوردت میدم و هر کاری که لازمه برات میکنم حال خودمم خیلی خرابه و این باعث میشه بیشتر دلم برات میگیره وقتی من با این سن و سال اینقدر اذیت و کلافه میشم پس حتما برای شما سخت تره............. هیچ پدر و مادری تحمل دیدن بیماری فرزندش رو نداره ..............   اللهم اشف کل مریض! اللهم اشف کل مریض! اللهم اشف کل مریض! اللهم اشف کل مریض! اللهم اشف کل مریض! اللهم اشف کل مریض! اللهم اشف کل مریض !  ...
25 آذر 1391